خرید از سراسر دنیا

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» حکایت پنبه دزد دست به ریشش میزند!

حکایت پنبه دزد دست به ریشش میزند!

تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند 

یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.

شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. 

کپشن های خاص در مورد حسادت برای پست اینستاگرام مطلب مرتبط کپشن های خاص در مورد حسادت برای پست اینستاگرام

صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. 

به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم .

قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را . 

قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟ 

ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. 

قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. 

قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟

تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت:

ولی من دزد را شناختم.

دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند. 

ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند . 

قاضی گفت: دزد همین است.

 تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.


از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند : 


 «پنبه دزد ، دست به ریشش میکشد»


فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  فروش تجهیزات ویپ   |   مشاور ایرانی در لندن   |   گردشگری ارم بلاگ   |   تهران وکیل  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


آلینز، تجربه لذت‌بخش خرید از سراسر دنیا! آلینز، تجربه لذت‌بخش خرید از سراسر دنیا! مشاهده